شناخت سینمای صامت توسط دانشجویان رشتهی سینما
سینمای صامت، سینمایی قدیمی میباشد که کمی با زمان حال فاصله گرفته است اما دانشجویان رشته سینما می بایست حتما آن را بشناسد. در این مقاله که به قلم نویسندگان قدمیار به سرپرستی مهندس فرشاد مارچینی گردآوری شده است، سعی می شود به صورت خلاصه و با زبانی ساده در رابطه با شناخت سینمای صامت، جهت استفاده دانشجویان گرامی ارائه گردد.
مدرسه ملی سینمای ایران
سایت و مجله سینمایی طعم سینما(taste of cinema) مطلبی را به قلم ترومن هوپر، منتقد کارکشته چاپ کرده که نکته های مهمی را در رابطه با اهمیت سینمای صامت و جنبهی آموزشی آن برای دانشجویان سینما، در خود دارد.
اخیرا سینمای صامت دوباره اهمیت یافته است و کارشناسان معتقدن ضعف دیداری فیلم ها به دلیل از یاد رفتن این نوع سینما بین مردم و دانشجویان می باشد. زمانی سینما با تصویر مردم را جادو می کرد و در آن زمان تصویر سینما خالص بود و توانایی عمیقی داشت. هم اکنون سینمای داستان گو به موج اصلی سینما غالب شده و سینمای تجربهگرا توانسته همانند سینمای مخالفخوان در کنار این نوع سینما به حیات خود ادامه دهد. سینمای صامت با جنبشهایی مانند «اکسپرسیونیسم آلمانی»، «امپرسیونیسم فرانسوی»، «مکتب مونتاژ شوروی» و شگفتیهای سینمای «دیوید وارک گریفیث» و «ژرژ ملیس» فرانسوی شناخته میشود. فیلمهای کمدی چارلی چاپلین و باستر کیتون مردم را جادو و سود فراوانی را نصیب شرکت های سازنده کرده اند. و به این صورت سینما از شروع فعالیت یک صنعت برای سرگرمی مد نظر بوده است ولی در برخی مواقع به عنوان شاخه ای از هنر در نظر گرفته می شود.
ترومن هوپر شدیداً با فیلم ندیدن دانشجویان سینما مخالف می باشد و فاصله ی این هنرجویان از تاریخ سینمای صامت را دلیل ضعف آنها می شمارد. او به هفت دلیل به دانشجویان فیلم سازی می گوید به دیدن و تحلیل فیلمهای دوران صامت بپردازند. دورانی که با ساخت فیلم «خواننده جاز» آلن کراسلند در سال ۱۹۲۷ کمکم زنگ پایانش را به صدا درآورد و در دهه ۱۹۴۰دیگر فیلم صامت به تاریخ پیوسته بود.
آموزش داستانگویی و روایت از اقدامات اولیه فیلمهای صامت
برخلاف تصور مردم اکثر فیلمهای سینمایی صامت از هزینه ی یکسانی برخوردار نیستند و یک روش تولید ندارند. به طور مثال دیوید وارک گریفیث و شرکت بیوگراف؛ و از سوی دیگر، ژرژ ملیس نابغه فرانسوی که توانست یک استودیو شیشهای برای بهرهبرداری از نور طبیعی بسازد- منابع مالی متفاوت و روش کارگردانی گوناگونی داشتند.
بعد از یک دوره مهم که محبوبیت سینما فراسوی مورد انتظار بود؛ کارگردانان، بودجههای متوسط و بسیار کمی مثل امروز در اختیار داشتند و از نمایش صحنههای جنگی بزرگ و نماهای فانتزی پیچیده دوری می کردند. در واقع صحنه پردازی پرهیزانه ای نداشتند. فیلم طلوع (۱۹۲۷) فردریش ویلهلم مورنائو (کارگردان بزرگ سینمای اکسپرسیونیستی آلمان) و باد (۱۹۲۸) ویکتور شوستروم (کارگردان بزرگ و بازیگر مشهور سوئدی) از این مدل فیلم ها هستند.
فیلمهای صامت، پدر فنون تدوین فیلم
قبل از دیوید وارک گریفیث که قوانین ورود و خروج بازیگر به یک صحنه را ثابت کرد، بیشتر از تدوین موازی استفاده می کردند و اکثراً روابط علت و معلول، مساله بود. از طرفی بعد از «لف کولشف» با آزمایشهای مونتاژیاش و سرگئی آیزنشتاین با مونتاژ روشنفکرانهاش برای روایت ایدهها، اندیشهها و قوانین تدوین، شکل دیگری پیدا کرد. در واقع اصلی ترین نکته تدوین سینمای صامت: ریتم، حرکت، سکون، ریتم درونی و یا بیرونی میباشد. درس بزرگ دیگر «حرکت» میباشد که چگونه و در چه جایی از حرکت باید استفاده کرد.
دوربین ها تا سالهای ۱۹۶۰خیلی حجیم و سنگین بودند پس حرکت دوربین در صحنههای اوج، کشف و کلیدی استفاده میشد. فردریش ویلهلم مورنائو در فیلم «آخرین خنده» یا «تحقیر شدهترین مرد» محصول سال ۱۹۲۴، اولین دالی-حرکت مداوم دوربین را به ثبت رساند. از طرفی شما متوجه میشوید در کجا باید از «سکون» استفاده کنید.
آموزش میزانسن و کاربرد اشیا توسط فیلمهای صامت به دانشجویان رشتهی سینما
میزانسن مجموعهای است از: طراحی لباس و صحنه، طراحی نور، فضاسازی، ترکیببندی، چگونگی حرکت و بازیگری، نوع جایگذاری دوربین و… میباشد. میزانسن معنای فیلم و انتخاب روایت فیلم را مشخص میکند. در سینمای صامت میزانسن و استفاده از ترکیببندی و مخصوصا «عمق میدان» اهمیت فراوانی دارد. دو استاد این امر دیوید وارک گریفیث و ابل گانس فرانسوی می باشند. در دوره ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ این بحث خیلی داغ بود. با ورود صدا در سینما و تولد ژانر نوآر، میتوانید این تاثیرات را پیگیری کنید؛ مخصوصا رابطه نورپردازی و حرکت دوربین در چنین فیلمهایی اهمیت پیدا می کند. گریفیث از «کنتراست» بالای نور در فیلمبرداری خود بهره گرفت.
فیلم بردارهای آلمانی نیز به آمریکا مهاجرت کردند و سینمای هالیوود متفاوت شد. فیلم حرص (۱۹۲۴) اریش فون اشتروهایم یک نمونه عالی در این زمینه می باشد؛ از منظر دیگر، فیلم شبح اپرا (۱۹۲۵) روپرت جولیان نیز میتواند کلاس درس خوبی باشد. اما، اصلیترین فیلمها در این زمینه مطب دکتر کالیگاری (۱۹۲۰) به کارگردانی رابرت وینه و«دکتر مابوزه: قمارباز» محصول سال ۱۹۲۲ به کارگردانی فریتس لانگ می باشند.
فیلمهای صامت چگونه می توانند به ما درباره ی سکوت و موسیقی آموزش بدهند
فیلمهای صامت در سینماها عموماً موسیقیها و فضاسازی ملودراماتیک اغراقآمیز اکران میشدند. ولی نکته اساسی در این فیلم ها استفاده از «سکوت» می باشد. در سینمای صامت عموماً بعد از نقطه اوج و بحران اساسی یک سکوت طولانی به همراه دارد. در این شرایط معمولاً کاراکترها واقعی و رازی را کشف میکنند. اکثر فیلمهای صامت ژاپنی توانستند نقاط کلیدی سکوت در فیلم را در تصویر نشان دهند. مشخصاً در درامهای خانوادگی این اتفاق می افتد. این خصوصیت به سینمای ناطق نیز منتقل شد. سه فیلم ساز شاخص در این زمینه: «یاساجیرو اوزو»، «کنجی میزوگوشی» و «میکیو ناروسه» می باشند. مهمترین فیلم در این زمینه «مصائب ژاندارک» محصول ۱۹۲۸ اثر بینظیر کارل تئودور درایر دانمارکی می باشد. البته میتوان ویکتور شوستروم سوئدی و پائول لنی را هم بررسی کرد.
فیلمهای صامت بنیانگذار جلوههای ویژه در سینما
دهه های قبل از رونق تجاری فیلمهای علمی-تخیلی سالهای ۱۹۵۰-۱۹۴۰ در فرانسه، ژرژ ملیس نابغه، پیشرو جلوههای ویژه بود. در سال ۱۹۰۲ او فیلم «سفر به ماه» را تولید کرد. البته پیش از این فیلم، ملیس تجربههای گوناگونی در این حیته داشت. در همین نوع از فیلمها چگونگی استفاده از افکتها، سوپرایمپوز، دیزالو، جامپکات و انیمیشن رخ برکشید. نخستین فیلمی که ملیس فنون ویژه خود را به کار گرفت؛ «ژان دارک» (۱۹۰۰) می باشد که اولین اقتباس سینما و اولین ترفندهای عجیب سینما در آن اتفاق افتاد.
فیلمهای صامت به عنوان اسناد تاریخی
فیلمهای صامت، خود اسناد مهم تاریخی از توسعه و تغییر سینما می باشند. فیلمهایی مانند «مهاجر» (۱۹۱۷) چارلی چاپلین که یک فیلم کمدی رمانتیک در سینمای صامت می باشد، «مادر» (۱۹۲۶) وسوالد پودوفکین یک فیلم درام در شوروی سابق؛ «مترو پلیس» (۱۹۲۷) فریتس لانگ یک فیلم علمی-تخیلی در سینمای اکسپرسیونیستی آلمان؛ «اکتبر: ۱۰ روزی که دنیا را تکان داد» (۱۹۲۸) سرگئی آیزنشتاین فیلمی تاریخی در مکتب مونتاژ ؛ «مردم عادی» (۱۹۲۸) کینگ ویدور فیلم صامت مهم در سینمای صامت استودیویی آمریکاست و «جعبه پاندورا» (۱۹۲۸) گئورگ ویلهلم پابست که یک ملودرام در سینمای صامت آلمان می باشد؛ از جمله فیلمهای مهمیاند که تاریخ سینمای صامت را با خود دارند.
محصور شدن ما توسط شکوه بصری سینمای صامت
در سینمای فرانسه زمانی که جریانی به نام «امپرسیونیسم» در سینما به وجود آمد همه جذب تصاویر و قدرت آن شدند، شیفتگی به جهان بصری سینما و سینمایی ناب و خالص یکی از نکات کلیدی این جنبش در اوایل دهه ۱۹۲۰ بود. در فیلمهای آنها یک نوع «ریتم بصری» را می بینیم. میتوان به نخستین فیلم همین جنبش به نام «سمفونی دهم» محصول سال ۱۹۱۸ ابل گانس نیز اشاره کرد.